
روایتِ پَروانه شُدن ِشهید مجید قربانخانی، در کلمات زیبا و دلسوخته پدر شهید
به گزارش روابط عمومی ستاد هماهنگی کانون های فرهنگی هنری مساجد خراسان شمالی؛ مصلی امام خمینی(ره) بجنورد پر از همهمه و شور رقابت دختران دانش آموز بود، بیش تر از 400 دانش آموز در گروه های مختلف با سرپرستانی که می خواستند دانش آموزانی شگفتی ساز را بسپارند به دست آینده ای روشن.
ساعت 11 دوشنبه 29 بهمن ماه، «افضل قربانخانی»، پدر بزرگوار شهید مجید قربانخانی، حر شهدای مدافع حرم لقبی که رهبر انقلاب در توصیف زندگی و انتخاب درست و امام حسینی این شهید داده بود، وارد همهمه مصلی شد و به دانش آموزان به ردیف نشسته مقابل جایگاه سلام کرد.
لبخند دقیق و روشنی بر چهره داشت، و در کلمات خوش صحبتی سخنان خود را آغاز کرد و از پسر امروزی اش که پسر من هم مثل شما بود آغاز کرد و گفت: آقا مجید، من را آقا افضل صدا می زد و یک روز آمد و گفت که می خواهد برود آلمان و من مخالفت کردم و پس از آن، با این جمله که شما که دوست داری انگار یک سفر خارجی بروی دو روز مانده به اربعین چرا کربلا نمی روی و عازم کربلا شد و در عکس هایی ارسالی اش در بین الحرمین انگار مجید دیگری شده بود و آن جوان اتوکشیده با واکس مو، تبدیل به جوانی افتاده و خاکی شده بود.
پدر شهید با همان لحن افتاده و مهربان، ادامه داد: موقع برگشت و در جمع دوستان و مهمانانی که بخاطر آقا مجید به منزل ما آمده بودند و پرسیدم که از امام حسین (ع) چی خواستی، جواب داد: فقط خواستم من را آدم کند و مجید دنیایش عوض شده بود.
قربانخانی پدر، در بغض پنهان و دلسوخته ای کلمه ها را برای نوجوانان می چید و دختران دانش آموز هم در شیطنت اقتضای سنشان البته گوش می دادند، موبایل به دست هم یکجاهایی فیلم می گرفتند و یا عکس سلفی یادگاری، روایت به سوریه رسید و شهادت که پدر گفت: دختران عزیز من، بهشت بها دارد بهانه نمی خواهد، و باید بتوانی از هر چه دوست داری دست بکشی و به خدا پیوند بخوری، مجید هم از دنیا دل کند و همه چیز را رها کرد و خدا را انتخاب کرد.
وی مهمترین ویژگی شهید قربانخانی را انسانیت و احترام ویژه به پدر و مادر برای نوجوانان حاضر معرفی کردو از دختران حاضر خواست تا در همه جهات و زمان ها احترام به والدین را از یاد نبرند.
او از ویژگی های انسانی و دستگیری از مستمندان، گفت و رسید به کتاب مجید بربری، و پرسید مجید که قربانخانی بود چرا آنجا مجید بربری از او یاد شده، یکی از مخاطبان بلند گفت من این کتاب را خواندم و پدر در شوق مضاعفی، گفت: دایی مجید نانوایی بربری داشت و هر روز مجید آقا ساعتی را به این نانوایی می رفت آنهایی که توان خرید نداشتند را حساب می کرد.
پدر داداش مجید، از لحظه های شهادت گفت و گلوله های خورده به پهلو، جنازه ای بر دار کشیده شده و سر بریده و بدن قطعه قطعه شده و سوزانده شده گفت و جنازه ای که پس از 4چهار سال انتظار، بازگشت و در میلاد حضرت رقیه به خاک سپرده شد.
پایان/