شهید مدافع حرمی که تلاش می‌کرد جوان‌ها را به مسجد بکشاند و از آن‌ها رزمنده بسازد
شهيد مدافع حرمي که تلاش مي‌کرد جوان‌ها را به مسجد بکشاند و از آن‌ها رزمنده بسازد

شهید مدافع حرمی که تلاش می‌کرد جوان‌ها را به مسجد بکشاند و از آن‌ها رزمنده بسازد

زماني که حميدرضا به خواستگاري‌ام آمد مسئول کانون فرهنگي هنري مسجد محله‌شان بود و خيلي پافشاري داشت که براي فعاليت در مسجد همراهي‌اش کنم. تلاش مي‌کرد جوان‌ها را به سمت مسجد بکشاند و از آن‌ها نيرو‌هاي جهادي و رزمنده بسازد و آرزويش دفاع از اسلام بود.
شناسه خبر : 64354 تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱۴۰۳ زمان انتشار : ۰۹:۳۷

به گزارش روابط عمومي ستاد هماهنگی کانون‌های فرهنگی هنری مساجد از استان مرکزي، شهید حمیدرضا انصاری اولین مسئول کانون فرهنگی هنری شهید مدافع حرم کشور 20سال در کانون فرهنگی هنری اصحاب المسجد مسجد حاج سید تقی تقوی خیابان فتح شیاکو اراک مشغول انجام کارهای فرهنگی بود؛ شهید انصاری چهارمین شهید مدافع حرم استان مرکزی دوم اسفند سال 94در میان چشمان اشکبار مردم به خاک سپرده شد.

شهيد حمیدرضا انصاري که در زمان شهادت ۴۶ سال سن داشت، داراي مدرک تحصيلي کارشناسي ارشد رشته علوم استراتژيک بود.  

شهيد انصاري از پاسداران سپاه حضرت روح‌الله استان مرکزي بود و پس از عزيمت به سوريه براي دفاع از حرم اهل بيت (ع) در جريان نبرد با تروريست‌هاي تکفيري در استان آمر واقع در جنوب سوريه به شهادت رسيد.

شهيد انصاري در سال ۹۴ در ۴ مقطع مجموعا ۱۰ ماه در سوريه حضور پيدا کرد و در نهايت ۶ روز بعد از آخرين اعزامش به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

پيکر مطهر شهيد انصاري در رديف هشتم قطعه ۱۰ گلزار شهداي اراک و در کنار قبر برادر خود به خاک سپرده شده است.

مردم قدرشناس کرمان وداع با شکوهي را با پيکر مطهر شهيد انصاري انجام دادند. آيت‌الله دري نجف آبادي نماينده ولي فقيه در استان مرکزي نيز بر پيکر مطهر اين شهيد والامقام نماز خواند.

معصومه ميرزاخاني همسر شهيد انصاري در خصوص نحوه آشنايي خود با همسر شهيدش گفته بود: آشنايي‌ام با حميدرضا از طريق يکي از دوستان بود. البته او دوست برادرم هم بود و با خانواده ما آشنايي داشت، اما من را دقيق نديده بود تا اينکه يکي از همکاران‌شان ما را به هم معرفي کرد. سال ۷۶ عقدمان انجام شد و سال ۷۷ ازدواج کرديم. حميدرضا متولد سال ۴۸ بود و آن زمان ۲۹ سال داشت. حاصل زندگي‌مان دو فرزند دختر ۱۷ و ۱۱ ساله است.

زماني که حميدرضا به خواستگاري‌ام آمد مسئول کانون فرهنگي مسجد محله‌شان بود و خيلي پافشاري داشت که براي فعاليت در مسجد همراهي‌اش کنم. تلاش مي‌کرد جوان‌ها را به سمت مسجد بکشاند و از آن‌ها نيرو‌هاي جهادي و رزمنده بسازد و آرزويش دفاع از اسلام بود. خيلي جالب بود که در همان اوايل آشنايي چنين شرطي داشت. مي‌گفت، چون نظامي هستم و مأموريت کاري برايم پيش مي‌آيد، حاضرم با او ازدواج کنم؟ پاسخ من مثبت بود چرا که در يک خانواده مذهبي بزرگ شده بودم و ارزش کار آقا حميدرضا را خوب درک مي‌کردم.