روایت پدر شهیدان کاووسی‌فر از نقشی که مسجد در زندگی او و فرزندانش ایفا کرد
روایت پدر شهیدان کاووسی‌فر از نقشی که مسجد در زندگی او و فرزندانش ایفا کرد

روایت پدر شهیدان کاووسی‌فر از نقشی که مسجد در زندگی او و فرزندانش ایفا کرد

پدر شهیدان کاووسی‌فرد را باید تاریخ زنده‌ای از فعالیت‌های مسجدی دانست؛ چه از آن زمان که همراه فرزندانش پای منبر آیات عظام دستغیب و ضیاء‌آبادی حضور می‌یافت و چه آن زمان که برای جذب جوانان به دین از طریق مسجد وارد عمل می‌شد.
شناسه خبر : 1279571 تاریخ انتشار : ۲۸ تير ۱۴۰۲ زمان انتشار : ۰۹:۱۵

به گزارش خبرنگار گروه مسجد و کانون‌های مساجد خبرگزاری شبستان، خانه‌ای در کنج خیابان بزرگمهر مقصد نهایی ماست. آجر به آجر این خانه که قدمتی به اندازه صفحات روشن تاریخ معاصر ایران اسلامی دارد، یادآور خاطرات و از جان‌گذشتگی‌های پدر و مادری است که خانواده‌ای شهیدپرور را شکل دادند. شجره‌ای رعنا که دو شهید و سه جانباز را تقدیم این مرز و بوم کرده است.

 

حرف کمی نیست که با داشتن بیست فرزند (شامل شش پسر و دوازده دختر) بشود این چنین تربیت منسجم و یگانه‌ای را رقم زد که ثمرات آن ریشه در عمیق‌ترین اعتقادات دینی و فرهنگی داشته باشند. بله! اینجا منزل «بهادر کاووسی‌فر» پدر شهیدان حسین و رضا کاووسی‌فر است. مردی که علاوه بر این دو شهید، سه فرزند دیگرش در جبهه‌های جنگ به مقام ایثارگری نائل شدند.

 

وارد این خانه می‌شویم که هنوز حال و هوای قدیمی خود را حفظ کرده است، از ویژگی‌های ظاهری ساختمان تا چیدمان داخلی منزل که یادآور خاطراتی نَه چندان دور است... پدر شهید که اکنون دیگر رمق راه رفتن ندارد به همراه همسرش؛ که در طول سال‌ها قدم به قدم یاورش بوده است به استقبال ما می‌آید و از گروه خبرنگار و تصویربردار خبرگزاری شبستان استقبال می‌کند و اکنون این ما هستیم و خاطراتی که قرار است او از زندگی خود، فرزندان شهیدش و نقش مسجد در قوام این زندگی برای ما تعریف کند.

 

بهادر کاووسی‌فر؛ که اکنون سالها‌ی پایانی دهه هشتاد عمرش را سپری می‌کند در سال ۱۳۱۶ در شیراز متولد شده است و شاید هیچ وقت به ذهن‌اش خطور نمی‌کرد که چنین زندگی پرماجرایی را تجربه کند؛ هرچند که همه این اتفاقات را اگر نگوییم تقدیرش بوده است؛ حداقل به سبب عزم راسخ و هدف عمیق‌اش تبدیل به بخش جداناشدنی زندگی اش شدند.

 

افتخار ما قدم برداشتن در راه تبلیغ دین است/مسجد نقش محوری دارد
او در ابتدای صحبت‌هایش با صدایی رسا سخنان خود را با سلام به مهدی صاحب‌الزمان (عج) آغاز می‌کند و از همینجاست که صفای قلب‌اش در اشک چشمانش جاری و نمایان می‌شود و می‌گوید: این افتخار ماست که بتوانیم قدمی هرچند کوچک برای تبلیغ دین برداریم، من فکر می‌کنم در این مسیر مسجد نقش بسیار مهم و تاثیرگذاری دارد چنانکه تجربه زیسته خود و خانواده‌ام بود، از همان زمان که ازدواج کردم زندگی ما بر اساس قرآن کریم پایه‌ریزی شد و در این مسیر همواره وجود همسرم برایم برکت بود و هست.

 

پدر شهیدان کاووسی‌فر که خود همواره در مسجد حضور و فعالیت داشته است؛ ادامه می‌دهد: رهبر معظم انقلاب اسلامی این خلف صالح امام راحل که افتخار کشور و جهان اسلام است برای همه ما الگو هستند. تمام کلمات ایشان حکمت است چراکه نیت ایشان مخلصانه برای خداوند است؛ مصداق آن حدیث از پیامبر اکرم (ص) که فرمود: «مَنْ اَخْلَصَ لِلّهِ اَرْبَعينَ صَباحا، ظَهَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ» (هر كس چهل روز خود را براى خدا خالص كند، چشمه هاى حكمت از قلب وى بر زبانش جارى مى شود)؛ واژگان و حکمت بیانات‌شان چون دُرّ نهفته‌ای است که نه تنها دوستان که دشمنان هم به آن معترف و واقف‌اند.

 

این پدر شهید که صفای وجود و ادبیات زیبا و شیرین‌اش هر فردی را که حتی برای دقایقی همنشین‌اش شود را جذب می‌کند، ادامه می دهد: ما بر پایه همین رویکرد خستگی‌ناپذیر امام راحل و مقام معظم رهبری(مدظله العالی) بود که در خانواده خود چنین سیره‌ای را انتخاب کردیم؛ تلاش ما حرکت در مسیر تبلیغ اسلام و قرآن بود و هست و البته این رویکرد را به ویژه اخیرا و با سخنانی که رهبری در 22 تیرماه سال جاری برای روحانیون و طلاب حوزه‌های علمیه ایراد و بر امر تبلیغ تاکید داشتند، با قوت بیشتر ادامه می‌دهیم و نگاه‌مان این است که بتوانیم قدمی هرچند کوچک در تعالی این نظام و انقلاب به خصوص با بر اساس فعالیت های مسجدی برداریم.

 

او که از همان ایام جوانی پای ثابت حضور در مساجد بود، به آغاز جنگ تحمیلی و پرواز دوازده هواپیما بر آسمان تهران اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: آن زمان دشمن تصور می‌کرد که چون تازه انقلاب کرده‌ایم شاید از نظر تسلیحاتی دستمان خالی باشد و کارمان را تمام کنند اما چنین نشد و جوانان متدین به رهبری امام راحل مردم را امیدوار کردند که دشمن با این اقدامات‌اش گویی که تنها ریگی در آب انداخته و کار نمی‌تواند انجام دهد و واقعا هم چنین بود چنانکه خداوند در توصیف حق و باطل و شکست باطل از آنها به عنوان کف روی آب یاد می کند.

 

 

 

پدر شهیدان کاووسی‌فر با تصریح بر اینکه اقدامات استکبار جهانی در آن روزگار و شرایط فعلی نشان از ناتوانی آنها در برابر قدرت اسلام و نظام دارد، می‌افزاید: اقدام موهن آنان و بی‌حرمتی به قرآن کریم و آتش زدن آن حکایت از همین واقعیت دارد اما واقعیت آن است که : چراغی را که ایزد برفروزد/ هر آنکس پف کند ریشش بسوزد.

 

وی در ادامه به افتخارات نظام مقدس جمهوری اسلامی پس از گذشت 43 سال از وقوع انقلاب اسلامی اشاره می‌کند و می گوید: انرژی هسته‌ای، توفیقات مختلف در رشته‌های پزشکی و مهندسی و شرکت‌های دانش‌بنیان، همه و همه نشان از قدرت و اعتقادی دارد که دانشمندان ما در عرصه‌های مختلف به این نظام و اسلام ناب محمدی دارند و این در حالی است که در زمان طاغوت اولا افراد از ترس جان خود حتی اشاره به دیانت و اسلام و اعتقادات نمی‌کردند و ثانیا حتی اگر صحبتی در این موارد مطرح می شد سریعا اخراج می شدند اما اکنون به برکت این انقلاب و تربیت‌های مسجدی، دین و اعتقادات در جامعه رسوخ کرده‌اند.

 

پیش از انقلاب مساجد بدون فعالیت و مرده بودند
پدر شهیدان کاووسی‌فر با بیان اینکه در زمان طاغوت کسی جرات نداشت که حتی فرزندش را به مسجد ببرد، افزود: مسجد گویا جای پیرمردانی بود که به خیال خودشان مسجد فقط محل حضور آنهاست هرچند که این افراد هم نمیتوانستند حرفی بزنند و فعالیتی داشته باشند، تو گویی مسجد تبدیل به خانه شخصی خادم شده بود که اصلا بچه‌ها را به مسجد راه نمی‌داد یا احیانا اگر بچه‌ای به مسجد می‌آمد به اندازه‌ای با او تلخ رفتار می کردند که از دین زده می شد و خلاصه امر اینکه مسجد قبل از انقلاب، مسجد مرده بود با این حال شخصا تلاشم این بود که فرزندان خود را از دوران خردسالی با مسجد آشنا کنم و در نتیجه همواره جایزه‌ای ویژه برای مسجد رفتن‌شان اختصاص می دادم و این روال تا انقلاب اسلامی ادامه یافت که نماز جمعه برقرار شد و آن زمان نیز برنامه هر هفته ما حضور خانوادگی در نماز جمعه و پس از آن خرید بستنی برای بچه‌ها بود.

 

وی ادامه می‌دهد: اکنون دخترم می‌گوید که خاطرات آن بستنی‌ها و جایزه‌هایی که برای رفتن به مسجد و نماز جمعه نصیب ما می‌شد هنوز برایم زنده است و شیرینی‌اش زیر دندان‌مان است؛ و راستش را بخواهید اکنون نیز همین رویکرد را دارم و همیشه چند کیلو شکلات در منزل داریم که وقتی به مسجد و یا نماز جمعه می‌رویم به بچه ها و والدین شان ‌تقدیم می کنیم تا یاد و شیرینی این حضور در ذهن‌شان باقی بماند.

 

این پدر شهید در بخش دیگری از صحبت‌های خود به ایام جوانی خود نقب می‌زند؛ روزگاری که در خیابان ایران و با چند خانه فاصله تا منزل شهید رجایی زندگی می‌کردند؛ برای ما تعریف می‌کند که همسر شهید رجایی سه فرزندش را نزد خانواده کاووسی‌فر می‌گذاشت و به ملاقات آن شهید در زندان می‌رفت. به یاد می‌آورد که منزل‌اش نزدیک مسجد «سادات اخوی» بود و چگونه فرزندانش را آن هم قبل از انقلاب اسلامی به آن مسجد می‌برد و امام جماعت مسجد برخی مسایل و احکام را از رساله‌های مختلف مجتهدان وقت بیان می‌کرد و زمانی که می‌خواست در مورد مساله‌ای استناد به نظر امام خمینی (ره) داشته باشد از ترس شرایط، جرات نام بردن از امام (ره) را نداشته و می گفته است: نظر آن آقا هم این است که... آن آقا هم چنین گفته است که ... .


برای تربیت دینی فرزندان خود وقت بگذارید


وی همچنین به مسجد علی بن موسی الرضا (ع) در انتهای خیابان «سقاباشی» اشاره می‌کند که میزبان مرحوم آیت‌الله ضیاء‌آبادی و سخنرانی‌های ایشان بوده است؛ پدر شهیدان کاووسی‌فر می گوید: ما همواره پای ثابت این منبر بودیم و حتی سخنان ایشان را در نوار ضبط می کردیم و در منزل نیز گوش می‌دادیم؛ در واقع هدف من از این کار وقت گذاشتن برای فرزندانم بود تا بتوانم در عرصه دین و دیانت آنها را تربیت کنم. توصیه ام هم به والدین این روزگار آن است که برای تربیت دینی فرزند خود وقت بگذارند چراکه اگر ما برایشان وقت نگذاریم دیگران وارد عمل می‌شوند و تهاجم فرهنگی از همین جا آغاز می‌شود.

 

این پدر شهیدپرور می‌گوید: برخی تصور می‌کنند اگر ما سخن از مسجد و حجاب زده‌ایم حرف‌هایی است که خودمان می‌گوییم در حالی که این دستور قرآن است، خداوند در قرآن کریم درباره مساجد می‌فرماید: «إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَى أُولَئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ» (مساجد خدا را تنها كسانى آباد مى كنند كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و نماز برپا داشته و زكات داده و جز از خدا نترسيده‏ اند پس اميد است كه اينان از راه‏يافتگان باشند) و در مورد حجاب نیز فرموده است: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا» (اى پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند اين براى آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديكتر است و خدا آمرزنده مهربان است). پس این حرف ما نیست، دستور صریحی است که خداوند در قرآن فرموده و ما ملزم به تبلیغ و اشاعه آن در جامعه به ویژه از طریق سنگر مسجد هستیم.

 

وی اما در ادامه به ماجرای جبهه رفتن پسران‌اش اشاره می‌کند و می‌افزاید: سال ۱۳۶۴ هر شش فرزند ذکورمن آماده جبهه رفتن بودند و همه به عنوان بسیجی داوطلب اعزام شدند. حسن و مهدی که اکنون مهندس عمران و مترو هستند هردو تربیت شده مسجد علی بن موسی الرضا (ع) بودند که در جبهه های نبرد حق علیه باطل نیز حضور داشته و جانباز شدند و هنوز در بدنشان ترکش هست. فرزند دیگرم در آسایشگاه جانبازان (آزادی) در وردآورد است.

 

همچنین شهید حسین فرزند دیگرم با لشگر پنج نصر از مشهد اعزام شد چراکه برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه در آن شهر حضور داشت و با اینکه هنوز سن اعزام به جبهه را نداشت اما با تاسی به این سخن امام راحل که فرمودند: «هرکسی می تواند تفنگ دست بگیرد باید به جبهه برود»، عازم شد و برای دوره آموزشی به تربت جام رفت و و با لشگر پنج‌نصر که در آن زمان فرماندهی اش به عهده آقای قالیباف (رئیس مجلس) بود پیوست و نهایت در جریان بازپس‌گیری شهرستان مهران به درجه رفیع شهادت رسید.

 

از طریق قرآن متوجه شهادت فرزندانم شدم


وی در مورد جریان شهادت فرزندش (حسین) می گوید: فرزندم چون از مشهد اعزام شده بود در ابتدا پیکرش به مشهد رسید و ما اطلاع نداشتیم تا اینکه قرآن را باز کردیم و این آیه آمد:«الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ» (كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏ اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند) و همان زمان به مادرش گفتم: او شهید شده است. خودم دفن اش کردم. شهید رضا نیز در چهار عملیات شرکت کرد و از او نیز خبری نداشتیم و مادرش بسیار بی تابی می کرد؛ دست به دامان قرآن شدم و این آیه آمد: «وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ» (و آنان كه در راه خدا مهاجرت كرده‏ اند و آنگاه كشته شده يا مرده‏ اند قطعا خداوند به آنان رزقى نيكو مى ‏بخشد و راستى اين خداست كه بهترين روزى ‏دهندگان است) و این رزق نیکویی بود که خداوند طبق وعده اش در قرآن کریم به فرزندان من عطا کرد. با فاصله نُه ماه از شهادت حسین بود که رضا نیز به شهادت رسید.

 

 

 

 

پدران شهیدان کاووسی‌فر که اکنون هجده فرزند (به جز دو فرزند شهیدش) دارد می گوید: خدا را شاکرم که همه بچه هایم در راه اسلام و انقلاب قدم برمی دارند، هر روز شکر خدا را به جای می آورم که این انقلاب به دست ما رسید که اسلام را زنده نگاه داریم، همان اسلام که هزار و چهارصد سال به طرق مختلف حقانیت‌اش به گوش جهانیان نرسید، امروز به این نقطه رسیده و پرچم اسلام، قرآن و اهل بیت به برکت این انقلاب در جهان به اهتزار در آمده است.

 

وی در ادامه مباحث خود ضمن یاد از فرزندان شهیدش و رویکرد مسجدی که او در تربیت بچه‌ها و اساسا خانواده‌اش مورد توجه قرار داده است، می افزاید: توصیه من به همه خانواده‌های متدین این است که فرزندان خود را از دوران خردسالی با مسجد و محیط مسجدی آشنا کنند، البته که رسانه‌ها نیز باید بیش از پیش پای کار بیایند تا ثمره این سبک تربیتی را به جامعه نشان دهند اما باید به این نکته اشاره کنم که مسجد خود یک رسانه است. امروز جهاد تبیین در مسجد باید بیان و پیگیری شود تا خون شهیدان پایمان نشود.

 

سه دانشگاه درس خواندم/امام موسی صدر را ملاقات کردم/آرزو داشتم شهید چمران را از نزدیک ببینم

بخش دیگری از صحبت های ما با پدر شهیدان کاووسی‌فر که خود از اعجوبه‌های روزگار جوانی و البته این روزگار است، به دوران دانشجویی او باز می گردد. این پدر شهیدپرور در میانه بحث با اشاره به استعدادهای فرزندانش و تحصیل شهید حسین در حوزه علمیه و فعالیت‌های این شهیدان، یادی از دوران جوانی‌اش می کند و ادامه می دهد: من در سه دانشگاه شیراز، دانشگاه آمریکایی بیروت و دانشگاه تهران تحصیل کردم.


او می گوید: من شیرازی هستم و سال ۱۳۴۲ در منبر آیت الله دستغیب حضور یافتم. از مباحث آیت الله دستغیب حقیقتا لذت می بردم و با بسیاری از جوانان پای درس ایشان بودیم. از سوی دیگر به یاد می آورم که با توجه به ماجرای اصلاحات ارضی و کانالیزه شدن مهندسی کشاورزی و تحریم امام (ره) نسبت به این موضوع، از فراخوان استخدام سرباز زدم و به تهران آمدم  تا اینکه با آگهی استخدام وزارت بهداری در بریده یک روزنامه مواجه شدم که مهندس کشاورزی استخدام می کرد؛ به یاد دارم که به من گفتند اگر به زبان انگلیسی تسلط داشته باشی شرایط بهتر خواهد شد و من به این زبان تسلط داشتم و قرار شد برای کار به زاهدان اعزام شوم، مانده بودم قبول کنم یا خیر و در نهایت باز هم دست به دامان قرآن جیبی که همیشه همراه بود شدم و استخاره کردم که جوابش بسیار جالب بود. این آیه آمد: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا» ( اى پيامبر ما تو را [به سم ت] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم )، این آیه برایم مثل الهام بود، گویا باید می رفتم.


وی ادامه می دهد: در همین مسیر هم بود که با خواهر خانم یکی از روحانیون مبارز که مشهد بود اما در زاهدان زندگی می کرد ازدواج کردم و ضمن اینکه باید اضافه کنم در همان دوران برای بورس در یکی از دانشگاه های آمریکا پذیرفته شدم اما به قول معروف پارتی بازی شد، بعد از آن موضوع دانشگاه بیرون مطرح شد که امتحان این دانشگاه را هم قبول شدم و در نهایت به بیروت رفتم و اولین فرزند ما نیز در این شهر به دنیا آمد.

 

پدر شهیدان کاووسی فر می گوید: در جریان تحصیل در بیروت با امام موسی صدر آشنا شدم و تا قبل از اینکه شهید چمران به لبنان بیاید آنجا بودم. همیشه تاسف می خورم که چرا نشد آن شهید بزرگوار را ببینم؛ به هر صورت این تقدیر بود و بعد از آن به تهران برگشتم. این مساله را هم اضافه کنم وقتی در زاهدان بودم ساواک به نوعی مرا در لیست سیاه قرار داد. همان زمان هم ارتش استخدام داشت که از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ به ارتش رفتم اما از آنجا نیز رانده شدم چون همرنگ آنها نبودم و در نتیجه وقتی که به تهران برگشتم از خداوند خواستم نان حلالی نصیبم کند که از عهده خانواده‌ام بر بیایم و دیگر مشکلی بابت اعتقاداتم برایم پیش نیاید، بنابراین در این مسیر به دانشگاه علم و صنعت و رشته تاسیسات وارد شدم و همین امر باعث تاسیس شرکت مهندسی-صنعتی «کاسپر» شد که در خیابان ایران و داخل منزل ام کار خود را آغاز کرد و بسیار بیشتر از ارتش برایم درآمد داشت هرچند که بعدها به عشق انقلاب اسلامی این شرکت را تعطیل کردم.


وی ادامه می دهد: نهایتا و پس از سالها فعالیت، یک دوره فرهنگ نامه لغات مشابه در قرآن از فارسی به عربی را تالیف کردم، این اثر سه جلد و در مجموع ۱۸۰۰ صفحه است. همچنین کتابی در مورد شهدای کربلا و مشاهیر به خاک سپرده شده در حرم حسینی نوشته ام و امروز فقط دوست دارم ولو اگر نقشی اندک داشته باشم در عرصه تبلیغ حضور یابم.


با قرآن و تمسک به اهل‌بیت، تربیت فرزندان خود را بیمه کنید
اما بخش پایانی این دیدار به صحبت با مادر شهیدان کاووسی فر اختصاص یافت. مادر شهید که مدام در حال پذیرایی از مهمانان مختلف است، بالاخره دعوت ما را لبیک گفت و بعد از یکساعت از صحبتی که با همسرش داشتیم برای دقایقی از فرزندان شهیدش برایمان صحبت کرد و گفت: این دو فرزندم همواره در فعالیت‌های مسجدی حضور داشتند، همیشه ترک موتور پدرشان می نشستند. شهید حسین صبوری خاصی داشت. همواره به همه کمک می کرد. یک خاطره از او می گویم که چه طور کمک حالم شد. من چون قامت بلندی ندارم برایم سخت بود که در آشپزخانه فعالیت کنم با اینکه همیشه هم کمک داشتم، در نتیجه حسین برایم یک سکو به ابعاد یک متر با تخته های چوب ساخت که خیلی کارم را راه انداخته بود. بعد از آن هم که وارد حوزه علمیه شد به گفته اساتید و همدرسان هرگز نماز شب اش ترک نشد و یاری رسان همه بود؛ بالاخره هم به جبهه رفت و به شهادت رسید و نُه ماه بعد برادرش رضا به او پیوست و شهید شد.

 

 

او در پایان گفت: من فرزندان خود را با عشق به قرآن و اهل بیت بزرگ کردم. به مادران امروز هم توصیه می کنم چنین رفتاری داشته باشند همان طور که پیامبر اکرم (ص) فرمود که به قرآن و اهل بیت اش متمسک شویم تا رستگار شویم.

 

اینگونه بود که این خانواده شهید پرور را با انبوهی از خاطرات ترک می کنیم. از پدر شهیدی که خود در سه دانشگاه تحصیل کرد اما هرگز تواضع را در اخلاق و رفتارش از دست نداد و البته هرگز دست از تبلیغ نکشید و مادری که بیست فرزند را پرورش داد که از آن میان دو تن شهید و سه تن جانباز شدند و این انقلاب است که ادامه دارد. انقلابی مبتنی بر جهاد تبیین و جهاد تبیینی مبتنی بر مسجد. آری ! مسجد زنده و سنگر است.

 

 

پایان پیام/ 248